مبر ای خواجه آب خاقانی


که زوال آب عمر تو ببرد

هرکه برگش دهد شکستن دل


بشکند شاخ عمر و بر نخورد

چون به نیکان کسی بد اندازد


بدش افتد چو نیک درنگرد

رگ چشم حیا کسی که برید


رگ جان بقاش اجل ببرد

بر عزیزان کسی که خواری کرد


زود گردد ذلیل و درگذرد

هرکه آرد به روی نیکان بد


هم نتیجهٔ بدیش پی سپرد

نامهٔ مصطفی درد پرویز


جامهٔ جان او پسر بدرد